گزارش عروسی باز هم با تاخیر
سلام عزیز دلم ، شیرینم ، عشقم باز هم باید مطالب را با تاخیر برات بنویسم .ولی مینویسم که بدونی وجودت برام مهمه . پنجشنبه 2 هفته قبل یعنی 11 خرداد 91 مراسم عقد پسر عمه ت امید با دختر عموت مینا بود . ولی تو از لحضه ورود به خونه عمو گریه رو شروع کردی ، اینقدر بد گریه میکردی که من میترسیدم نکنه چیزیت شده باشه ولی تا میرفتیم توی اتاق و شیر میخوردی آروم میشدی .بالاخره اینکه نذاشتی من سر عقد باشم . یه بار هم با بابایی با ماشین بردیمت بیرون که شاید آروم بشی ، توی ماشین خوابت برد و بعد هم که برگشتیم بابایی تو رو برد پیش خودش ، چون ما فکر کردیم شاید از سر و صدا میترسی چون قسمت خانوما سر و صدا بیشتره ، ولی باز به محضی که بیدار شدی شروع کردی به گریه ...
نویسنده :
مامان نی نی
12:10